ناکجا آباد جامعه شناسی
علمی - اجتماعی
عصر اکتشافات دریایی در سال 1317 میلادی "دونیش"یا در تلفظ آلمانی "هاینریش" پادشاه پرتغال به فکر افتاد که وضعیت بازرگانی کشورش را بهبود ببخشد. وی به این نتیجه رسید که پرتغال نیاز به نیروی دریایی دارد. وی برای کسب یاری به سوی شهر ایتالیایی "جنوا" که در آن موقع یکی از بنادر مهم اروپا محسوب می شد دست نیاز دراز کرد.وی از یک دریاسالار ، بیست ناخدا و دریانورد اهل جنوا دعوت کرد به پرتغال بروند.او امیدوار بود که آن ها بهترین شیوه های دریانوردی را به پرتغالی ها آموزش دهند. در ظرف یکصد سال نقشه دونیش فراتر از رویاهای او قرین موفقیت شد .نیروی دریایی پرتغال در تمام اروپا به بهترین نیروی دریایی تبدیل شده بود.در خلال یکصد سال بعدی پرتغالی ها سفرهایی را به اقیانوس اطلس ناشناخته به راه انداختند.اروپاییان قرون وسطی از اقیانوس اطلس در هراس بودند. در دوره رنسانس اروپاییان ترغیب شدند تا در زمینه هایی که قبلا در آن فعا لیت نداشتند، دست به عمل بزنند.پیشرفت های علمی نیز در این روند سهم داشتند . کشتی ها بزرگ تر شدند و نوآوری های جدید به راهبری مسیر ها کمک کرد. شاید مهم ترین این نوآوری ها قطب نما باشد . پیش از اختراع قطب نما دریانوردان مجبور بودند مسیر خود را در دریا از روی موضع خورشید یا ستارگان بیابند. تمام این پیشرفت ها به علاقه و توجه دنباله داری برای کاوش سرزمین های جدید انجامید. شاه دونیش در پرتغال حرکت و جنبشی پدید آورده بود و اکنون این کشور کوچک در زمینه اکتشاف به جلو می رفت. این سرزمین یکی از چهره های مهم دریانوردی، شخصی که نویسندگان انگلیسی در قرن نوزدهم به او لقب شاهزاده هنری دریانورد دادند را در خود پرورش داد . وی کوچکترین پسر جان اول ، پادشاه پرتغال بود. در سال 1415 پرتغال بندر مراکشی "سئوتا" را تسخیر کرد و هنری فرمانروای آن شد. در این بندر وی با مسافرانی که از سرزمین های جنوب صحرای آفریقا می آمدند آشنا شد که در مورد سرزمین های حاصلخیز جنوب و طلا و عاج فراوان و ثروت و داد و ستد ناشی از آن داستان های شگفت آوری تعریف می کردند. هنری پس از چند ماه به کشورش بازگشت اما این داستان ها را از یاد نبرد و دریافت اکتشاف این سرزمین جدید برای سرزمینش ثروت بیشتری به بار می آورد.در سال 1419 وی به فرمانروایی جنوبی ترین نقطه پرتغال "ساگریش"برگزیده شد. وی در آن مکان قصر و رصدخانه ای برپا کرد و در "لاگوش " شهر مجاور لنگرگاه و کارخانه های کشتی سازی برپا کرد. هنری در لاگوش با کشتی سازان ، دریانوردان، ایزار سازان و نقشه کش ها ارتباط برقرار کرد و آن ها تحت حمایت هنری دانش و تخصص خود را نسبت به دربا عمیق تر کردند. حاصل تلاش آن ها کشتی های بهتر، نقشه های دقیق تر و ابزار مطمئن تر بود. آنان در کنار بهبود و ارتقای کیفیت تجهیزات توانستند سفرهای دریایی متهورانه تری را برنامه ریزی کنند. پرتغالی ها از ساگریش به اعماق اقیانوس اطلس راندند و جزایر "آزور" در غرب و "مادیرا" در جنوب را تسخیر کردند. شکر و سایر فرآورده هایی که از این جزایر به دست آمد صرف هزینه های سفرهای جدید شد.وی همچنین دریانوردان را به سفر به جنوب آفریقا تشویق کرد، اگرچه در ابتدا این سفرها با شکست و ناامیدی دریانوردان به دلیل غلظت بالای نمک در دریا و بی آب و علف بودن کرانه های دریا مواجه شد، اما هنری همچنان بر این مسئله اصرار داشت. سرانجام آنان مسیر خود را به جنوب باز کردند و در دهه 1440 از دماغه بلانکو گذشتند و به سرزمین ثروت رسیدند.(برنز،1387 :144) چهار نکته بسیار مهم در قدرت مند شدن پرتغالی ها به چشم می آیدکه عبارتند از : 1. قدرت سیاسی یعنی پادشاه پرتغال که در ابتدای هرم قدرت قرار دارد، تصمیم به گسترش بازرگانی دریایی می گیردو ادامه حرکت نیز با حمایت همه جانبه مستقیم و یا غیر مستقیم قدرت سیاسی یعنی هنری دریانورد انجام می گیرد. این پروسه در مورد کریستف کلمب و دیگر دریانوردان نیز تکرار می شود که هریک با حمایت دولت های اسپانیا و پرتغال به سفرهای دریایی رفتند. 2. پادشاه پرتغال ابتدا دریانوردانی از جنوا به خدمت می گیرد و آنان را نه فقط به جهت ساخت کشتی، بلکه در جهت آموزش هنر دریانوردی به مردم کشورش به کار می گیرد، یعنی علم دریانوردی را در کشور خود بومی می کند. این مورد در مرحله بعد با ظاهر شدن هنری دریانورد ادامه می یابدو کامل می شود. وی با ادامه این خط مشی و با تلاشی مضاعف و به کارگرفتن علوم دیگر و به خصوص استفاده از ابزار علمی مانند قطب نما به عنوان مثال، موجب افزایش قدرت دریانوردانش می گردد. که به کشف سرزمین های جدید و ثروت هنگفت برای پرتغال منجر می شود. 3. همانگونه که در بالا اشاره شد هدف از سفرهای دریایی و کشف سرزمین های جدید،کسب و افزایش ثروت و درآمد کشورو به دست آوردن طلا می باشد. 4. در این زمان همانگونه که در ادامه خواهد آمد، مستعمره یعنی سرزمین های تحت قدرت نظامی و سیاسی بسیار مهم بود و هرچه تعداد این مستعمرات بیشتربود، آن کشور در اروپا دارای قدرت بیشتر برای رقابت با سایر کشورها بود. این رقابت در مقطع زمانی قرن پانزدهم بین پرتغال و اسپانیا بسیار شدید بود و هریک در پی افزایش قدرت خود در جهان بودند. این مسئله بعد ها مورد توجه سایر کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، آلمان و به خصوص انگلستان قرار گرفت و آنان را به کشف سرزمین های ناشناخته در آفریقا و آمریکا و در مراحل بعدی در آسیا ترغیب کرد. در ادامه این راه کریستف کلمب، سفری متفاوت را طرح ریزی کرد. مسیری که با مسیر پرتغالی ها متفاوت بود. پرتغالی ها به سمت شرق و از راه دور زدن قاره آفریقا ار جنوب به شرق رسیدند و هنگامی که کلمب طرح سفر خود را به آسیا از راه غرب مطرح کرد چندان مورد توجه آن ها قرار نگرفت بنابراین وی نزد اسپانیایی ها رفت و تقاضای خود را برای ملکه اسپانیا یعنی ایزابلا مطرح کرد..طرح وی با عنوان " عملیات هند شرقی" نامیده می شد و به این صورت بود که وی معتقد بود لازم نیست برای رسیدن به آسیا به سمت جنوب رفت و آفریقا را دو ر زد بلکه تنها لازم است به سمت غرب حرکت کرد. ملکه اسپانیا طرح وی را مورد قبول قرار داد و به گفته برنز برای این کار دو دلیل عمده وجود دارد : 1. ایزابلا به موقعیت پرتغالی ها در آب های آزاد حسادت می کرد. در این زمان گستره حرکت پرتغالی ها بسیار وسیع بود. وی همین موفقیت را برای کشورش می خواست. 2. او مسیحی متعصبی بود و در طرح کلمب راهی را برای رقابت با اسلام از طریق دست اندازی به قلمروهای جدید می دید. در انتها طرح کلمب مورد حمایت دولت اسپانیا قرار گرفت و وی سفر خود را با سه کشتی آغاز کرد.. پس از 33 روز وی به یکی از جزایر باهاما رسید، جزیره ای که "واتلینگ" نامیده می شود. وی تصور کرد به هند شرقی و جزایر جنوب آسیا وارد شده است. وی در 12 اکتبر 1492 این جزیره را به نام پادشاه و ملکه اسپانیا فتح کرد و این مکان را سن السالوادور نامید. (برنز،1387 :149) به نظر می رسد که سفر کلمب در ادامه موجب رقابت گسترده ای میان اسپانیا و پرتغال شده باشد به گونه ای که پاپ برای حل و فصل این مسئله تمامی قلمرو" پوژداور" در آفریقای غربی تا هند شرقی را به پرتغال بخشیده بود و به دولت اسپانیا نیز با خطی فرضی تمامی سرزمین هایی که در شمال قاره آمریکا و غرب اقیانوس اطلس اعطا کرد.اما این حکمیت پاپ که خط مرز نامیده شد، نتوانست در رقابت دریانوردان پرتغالی و اسپانیایی توقفی ایجاد کند. دریانورد پرتغالی واسکو دوگاما، در سال 1497 دماغه امید نیک را دور می زند و به طرف اقیانوس هند می رود. یک سکان دار هندی او را تا بندر کالیکات(کالیکوت) در هندوستان، همراهی می کند. کلمب در سومین سفر دریایی خودبه سال 1498، ترینیداد و ونزوئلا را که او آنها را «بهشت زمین» خواند، کشف کرد. آمریکو وسپوچی جهانگرد اسپانیایی، زاده ایتالیا، از سواحل ونزوئلادر سال 1499 دیدن می کند. نام این جهانگرد، آمریکو، سالها بعد به این قاره اطلاق گردید و تمام آن قاره بنام قاره آمریکا خوانده شد .به گفته برنز وی از نخستین کسانی است که معتقد بودند آسیایی که کلمب یافته است، اصولا آسیا نیست. پدروکابرال، در سال 1500به برزیل می رسد و آنرا بنام کشور پرتغال تملک می نماید . سپس در همان سفر او از موزامبیک و بندر کالیکات در هندوستان دیدن می کند. کلمب در چهارمین سفر دریایی خود در سال 1502کناره جنوبی خلیج مکزیک از گواتمالا تا پاناما را می راند. خدمه کشتی او برای اولین بار یک تمساح می بینند. خوان سباستیان دلکانو، دریانورد اسپانیایی، نخستین سفر دریایی به دور دنیا را با موفقیت به پایان می رساند. رهبر هیئت اکتشافی، فردیناند ماژلان در این سفر از دنیا می رود. این سفر به سال 1519به وسیله ماژلان آغاز و در سال 1522 به وسیله دلکانو به اتمام رسید.دلکانو از پادشاه اسپانیا کره ای دریافت کرد که بر روی آستین کت او دوخته شد. روی این کره نوشته شده بود :"تو نخستین کسی بودی که مرا دور زدی." (ir.daneshnamehroshd.www) در ادامه اروپاییان به توسعه قلمرو خود در قاره جدید پرداختند که هرنان کورتس با ورود به مکزیک به سال 1519 موفق شد ظرف تنها دو سال قدرت امپراطوری آزتک را در هم بشکند و در ادامه ثروت و دارایی زیادی را نصیب خود و دولت اسپانیا کند. فرانسیسکو پیزارو به سال 1530 از پاناما حرکت کرد و به سمت پرو "سرزمین طلا" رفت، جایی که سرخپوستان(اینکاها) طلا را به عنوان یک نماد مذهبی نگه داری می کردندو این فلز را نمی اندوختند. وی این سرخپوستان را با نقشه ای قتل عام کرد و طلاهای بسیاری را از این تمدن غارت کرد. وی در سال 1533 فرمانروای سرزمین طلای شد. (برنز،1387 :161) به تدریج سایر کشورهای اروپایی وارد اکتشاف سرزمین های ناشناخته شدند. آنها خط مرز پاپ را نادیده گرفتند. انگلستان دو بار بوسیله دریانورد ایتالیایی به نام جان کابوت در سال های 1497 و 1498 را برای گشت زدن در امتداد سواحل کانادا و نیوانگلند فرستاد. کابوت نخستین کسی است که به خاک آمریکای شمالی پا نهاده است.انگلیسی ها در سال 1580 مشغول استقرار در ویرجینیا شدند و فرانسوی ها در سال 1604 وارد کانادا شدند.(همان :167) نظرات شما عزیزان: جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 23:38 :: نويسنده : ماکس وبر
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |